دل گوید ومن گویم
(من گویم ودل گوید)
با این دل بیمــــارم ،افتاده گره کارم
شب تابسحرهرشب،دل گوید ومن گویم
دل گویداگرآید،آن سوسن ناز امشب
آسوده شود یک دم ارباب نیاز امشب
گویم دل دیوانه کم خور دوسه پیمانه
هیهات شود روشن، این منزل ویـرانه
گوید نگهش را بین! صد نازو ادا دارد
گویم خـم گیسویش ،صد دام بلا دارد
دیوانه بود لازم،این سلسله راشاید
درخلــوت زنـدانم،هم قصه بکار آید
ای باد صبا از من گو برگل بستانم
افسوس بهارم شد چون فصل زمستانم
لیلای پری وش را گو بی تو دلم تنگ است
مجنون کمرش بشکست آیادل توسنگ است
شعراز: خودم
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:15 توسط شیدا(عاشق)
|