نگار بیقرارمن،بیا بشین کنار من

شرحی کوتاه درباره غزل: دوستان اگر جای قسمت اول ودوم هرمصراع راعوض هم کنیدهیچ مشکلی درمعنی ،وزن ،قافیه وردیف شعربوجود نمیاید .

((نگار من))

بیابشین کنار من، نگار بیقرار من

امیرتاجدار من،  تویی تو  شهریار من

ترا به عشقمان قسم،سرشک چشممان قسم

بیا توای  بهار من، بهارلا له زار من

غمت بجان خریده ام ،جمال تو ندیده ام

بخوان تو آه وزارمن، ز زردی عذار من

ولی کردگارما ،کجا وکی   قرارماا؟

چراغ شام تارمن ،امیدواعتبارمن

چه گویم ازغیاب گل،به طفل نی سوار دل

طبیب سازگارمن،دوای آشکارمن

به لطف حی لایزال،رسیده موسم وصال

سرآید انتظار من،دل پراز شرارمن

بتاریخ27/5/92سروده شد. شاعر :خودم

تاخیال قد وبالای تو در دل بگذشت

کرد فارغ گل رويت ز گلستان ما را
کفر زلف تو برآورد ز ايمان ما را
***
تا خيال قد و بالاي تو در دل بگذشت
خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
***
ما که در عشق تو آشفته و شوريده شديم
مي کند حلقه زلف تو پريشان ما را
***
تا به دامان وصالت نرسد دست اميد
دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را
***
در ره کعبه وصل تو ز پا ننشينيم
گرچه در پا شکند خار مغيلان ما را
***
اي عبيد از پي دل چند توان رفت آخر
کرد سوداي تو بس بي سر و سامان ما را

یکبار بوسه ای زلب تو ربوده ام                 یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

(یک بوسه)

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن

یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

من رفته از میانه و او در کنار من

با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم

طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست

یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام

یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم

عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست

وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست

دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست

بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل

پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است

خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست

در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست

درد دل عراقی و درمان من تویی

از درد بس ملولم و درمانم آرزوست