ازبرق نگاه تو به جانم شررافتاد
روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد
می خواستم از چشم تو محفوظ بمانم
کز برق نگاه تو به جانــــم شــــرر افتادگفتم نشـــــود راز دلـــــم فـاش ولیکن
دل خون شد و از پرده چشمم بدر افتادهر کس که شراب از خم چشمان تو نوشید
مخمور نگــاه تــــو شــــد و بی خــــبر افتادگـــنجینه اســـــرار ازل بود دل مـــن
امروز اگر پیش تو بی سیم و زر افتادخسرو به هوای لب شیرین تو بر خاست
برخاست ولی مثل مگس در شـکر افتاد
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:38 توسط شیدا(عاشق)
|