عقبگرد


((عقبگرد))

 غبار ازدفترچه خاطراتِ جامانده در پستوی دل  زدوده  ودر اولین برگش باغی برای خود ترسیم میکنم

،مرغ دل را به پرواز در می آورم ،از شاخه ای به شاخه ای می پرد.

روی هر گلبنی ترانه ای می سراید،

 سحاب پیراهن سبز عروس باغ را مروارید دوزی کرده وگلاب افشانی می کند

مشاطهِ نسیم سحری طره ی عنبرین عروس بوستان را شانه می زند.

دخترکان نغمه خوان سرودِشادی سرداده وپایکوبی می آغازند،جویباری در گوشه ای از باغ جاریست .

کنیزکان زیبا روی با جامه ای بلند، دامنکشان وابریق بدست خودرا به لب جوی  رسانده شروع به آب بازی می کنند.

ناگهان مراقبان ومحافظان باغ، ندای بهوش وبگوش سر میدهند،همه دست از کار کشیده وبه انتظار می نشینند.

چه دبدبه وکبکبه ای!! ملازمان وندیمان تخت روانی حمل میکنند که ماهی اندرون آن آرمیده .

این آفتاب ِ کدامین آسمانیست که آفتاب نور از آن به عاریه  گرفته وسینه ظلمت شب را می شکافد وصبح وصال را به ارمغان

می آورد؟! این ماهرو واین فرشته از کدامین دیار است که جلوه اش دیده ی هر بیننده ای را خیره می سازد.؟! ایا این همان

است که سالیانیست دل در گرو او دارم وحال زار در فراق؟؟ وفلاشبکی دیگر......

 

متن از خودم

در عشق زیبا رویی(بیر گوزلین عشقینه)

منظور سراینده از( زیبا روی) خداوند تبارک وتعالی می باشد.


(بیرگوزلین عشقینه)

در عشق زیبا رویی

دلبرا حوسن روخون عالمی  بتخانه ائدیب

ای دلبر زیبایی سیمایت عالم را به بتخانه تبدیل کرده

دردعشقون داغیدیب ائولری ویرانه ائدیب

خیلی از خانه ها از درد عشقت به ویرانه تبدیل شده است

 

باخــورام هرطرفه حوسن کمالون گوریرم

به هر طرف می نگرم زیبایی کمال وجمال تورا می بینم

بـونه عالمدی کی عاقل لری دیوانـه ائدیب؟

این چه سری است که عشقت عاقلان را دیوانه ساخته

او خــومار گوزلریوی سوزدوریب،آزنازایله

 باچشمان خمارت  کمتر عشوه گری ودلربایی کن

منی چوخدان باخئشون راهیِ میخانـه ائدیب

این نگاه عاشقانه ات دیر وقتی است مرا راهی میخانه ها کرده

دوشمیشم چــوللره بیر نازلی نگار عشقینده

در عشق یار نازنینی  دشت وبیابان گرد شده ام

سّرعشقون  منـی مجنونیلـه همخانـه ائدیب

سر عشقت  مرا با مجنون همخانه وهمراه ساخته است

هرکیمه گل یاناقوندان ئوپوش احسان ایلدون

به هرکسی از گونه گلگونت بوسه ای احسان کردی

عشقوین لــذتی اوز حـالینه بیگانـه ائدیب

لذت عشقت او را از خود بیخود وبرای خودش بیگانه کرده

اگـــر عاشق دگــولم، عشقویلن سر گرمم

ای یار من ،اگر من  عاشق واقعی هم نباشم با عشقت سرگرمم

 عشقوین شعله سی ای گول منی پروانه ائدیب

ومانند پروانه گرد شمع رخت می گردم ودر شرار عشق تو می سوزم 

 داخی هجران اوتینا  ناقلیده یوخدی دوزیم

دیگر ناقلی به آتش هجران وفراقت طاقت ندارد

مرغ دل زلفون آراسین اودی کاشانه ائدیب

برای همین است که مرغ دلش در لابلای زلف تو آشیانه کرده

 غزل از: خودم

 

 

درتاریخ :      1/6/91سروده شد

دلبر برفت ودلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت

یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من

سودای دام عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید روی تو بوسید چشم من

کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد