عقبگرد
((عقبگرد))
غبار ازدفترچه خاطراتِ جامانده در پستوی دل زدوده ودر اولین برگش باغی برای خود ترسیم میکنم
،مرغ دل را به پرواز در می آورم ،از شاخه ای به شاخه ای می پرد.
روی هر گلبنی ترانه ای می سراید،
سحاب پیراهن سبز عروس باغ را مروارید دوزی کرده وگلاب افشانی می کند
مشاطهِ نسیم سحری طره ی عنبرین عروس بوستان را شانه می زند.
دخترکان نغمه خوان سرودِشادی سرداده وپایکوبی می آغازند،جویباری در گوشه ای از باغ جاریست .
کنیزکان زیبا روی با جامه ای بلند، دامنکشان وابریق بدست خودرا به لب جوی رسانده شروع به آب بازی می کنند.
ناگهان مراقبان ومحافظان باغ، ندای بهوش وبگوش سر میدهند،همه دست از کار کشیده وبه انتظار می نشینند.
چه دبدبه وکبکبه ای!! ملازمان وندیمان تخت روانی حمل میکنند که ماهی اندرون آن آرمیده .
این آفتاب ِ کدامین آسمانیست که آفتاب نور از آن به عاریه گرفته وسینه ظلمت شب را می شکافد وصبح وصال را به ارمغان
می آورد؟! این ماهرو واین فرشته از کدامین دیار است که جلوه اش دیده ی هر بیننده ای را خیره می سازد.؟! ایا این همان
است که سالیانیست دل در گرو او دارم وحال زار در فراق؟؟ وفلاشبکی دیگر......
متن از خودم