درهرقدمت عشوه ونازست
((محراب))
طاق ابروی تو،محراب نمازست مرا
قبله ی حاجت دل،گاهِ نیاز ست مرا
هرکجا می نگرم ،جلوه زتو می بینم ایکه در هر قدمت عشوه وناز ست مرا
در خم زلف تو ای آفت جان می نالم شادکامی به غیاب تو مجاز ست مرا
تیرمژگان ،دل ودین هردو به یغما برده دزد خنده ات به حریم تو ،جوازست مرا
گرمی لاله سرخت چه دلارام بود چونسیم سحری ،روح نوازست مرا
دیروقتیست که در کوی وفا منتظرم درد بگشایم ودل دفتر راز ست مرا
دوش در میکده میگفت خرابی باخود با غم دلشدگان سوزش وسازاست مرا
گفتمش ناقلیا کی صف عشاق شدی
گفت از این بگذر،قصه درازست مرا
شعراز:خودم