چانه زنی

 بزرگي در معامله‌اي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانه‌زني از حد درگذرانيد. او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانه‌زني نمي‌ارزد. گفت: چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟ گفتند: چگونه؟ گفت: اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد، اگر به حمام روم، يك هفته، اگر به حجامت دهم، يك ماه، اگر به جاروب دهم‌، يك سال، اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد. پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!

دليل شكر

 مردي خر گم كرده بود. گرد شهر مي‌گشت و شكر مي‌گفت: گفتند : چرا شكر مي‌كني. گفت: از بهر آن كه من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نيز امروز چهار روز بودي كه گم شده بودمي.

شوهر چهارم

 زني كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سيمش رو به مرگ بود. براي او گريه مي‌كرد و مي‌گفت: اي خواجه، به كجا مي‌روي و مرا به كي مي‌سپاري؟ گفت : به چهارمين.

اگر مي‌توانستم:
 عسسان (پاسبانان) شب به مردي مست رسيدند، بگرفتند كه برخيز تا به زندانت بريم. گفت: اگر من به راه توانستمي رفت، به خانه خود رفتمي.

اهميت گيوه

 درويشي گيوه در پا نماز خواند. دزدي طمع در گيوه او بست. گفت: با گيوه نماز درست نباشد. درويش دريافت و گفت: اگر نماز نباشد، گيوه باشد.

پلنگ

 بازرگاني را زني خوش صورت بود كه زهره نام داشت. عزم سفر كرد. از بهر او جامه‌اي سفيد بساخت و كاسه‌اي نيل به خادم داد كه هرگاه از اين زن حركتي ناشايست پديد آيد، يك انگشت نيل بر جامه او بزن تا چون بازآيم، مرا حال معلوم شود. پس از مدتي خواجه به خادم نبشت كه:

چيزي نكند زهره كه ننگي باشد

بر جامه او ز نيل رنگي باشد.

خادم باز نبشت كه:

گر آمدن خواجه درنگي باشد

چون بازآيد، زهره پلنگي باشد