باعشق تو ای آفت جان ،مست وخمارم





((یوسف زهرا))

باعشق تو ای آفت جان ،مست وخمارم

قربان تراب قدمت ،دارو ندارم

دل بی تو به تنگ آمده آرامش دلها

ای یاد توام مونس ایام فگارم

ای ساقی میخانه دلهای خرابه

پر کن قدحی،جانِ توام نیست قرارم

مرغ دل غمدیده هواکرده چمن را

هم دیده ودل خون شده،هم زرد عذارم

من مرغ زجا مانده ام از قافله عشق

یاران همه رفتند ویکی نیست کنارم

درباغ محن چشم شقایق نگران است

وزتیر بلا،بسته قضا راه فرارم

پروانه پرسوخته ی شمع وصالم

این جمله نگاریدبروی سنگ مزارم

ای منتقم آلعبا ،یوسف زهرا

دریای کرم غیر تو امّید ندارم

غزل از: خودم




غزلی برای عشقم

(بلبل دور ازگلستان)

بار الها سائل درگاهم واحسان نیامد

عاشقی درمانده ام بر درد من درمان نیامد

من نهال انتظارم را به  دیده آب دادم

باغ عمر ما خزان شد بلبل دستان نیامد

غنچه ای بودم ،شکفتم ،حالیا پژمرده گشتم

جان بجان آمد، خدایا پس چرا جانان نیامد؟

یوسف گمگشته ی کنعان عزیز وگشت مسرور

یوسف گمگشته ی زهرا چرا سامان نیامد؟

صبح وشب خوانم دعای العجل را زار وخسته

بار الها این شب هجران ما پایان نیامد!

بلبل دور از گلستانم   حزین ودلغمین است

یا غیاث المثتغیثین مظهر ایمان نیامد!

انتقام خون اصغرناله ی جانسوز زینب

یاور با ب الحوائج ساقی عطشان نیامد

بارالها خود گواهی برسرشک( ناقلی )

چشمه ی چشمش بجوشید ش ولی افغان نیامد

 

در تاریخ 24/5/92فی البداهه سروده شد